جدول جو
جدول جو

معنی روز سوختن - جستجوی لغت در جدول جو

روز سوختن
(تَ / تُو بَ / بِ شِ کَ تَ)
کنایه از وقت گذرانیدن و تعلل کردن
لغت نامه دهخدا
روز سوختن
وقت گذرانیدن تعلل کردن
تصویری از روز سوختن
تصویر روز سوختن
فرهنگ لغت هوشیار
روز سوختن
((تَ))
وقت گذرانیدن
تصویری از روز سوختن
تصویر روز سوختن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دالْ لی کَ دَ)
سوزاندن عود. درآتش انداختن عود تا از آن بوی خوش آید:
دوصد بنده تا مجمر افروختند
بر او عودو عنبر همی سوختند.
فردوسی.
بوستان عود همی سوزد تیمار بسوز
فاخته نای همی سازد طنبور بساز.
منوچهری.
بفروز و بسوز پیش خویش امشب
چندان که توان ز عود و از چندن.
عسجدی.
چو سلطان در هزیمت عود میسوخت
علم را میدرید و چتر میدوخت.
نظامی.
غلامان را بگو تا عود سوزند
کنیزک را بگو تا مشک ساید.
سعدی.
تو خود بکمال خلقت آراسته ای
پیرایه مکن، عرق مزن، عود مسوز.
سعدی.
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
دشنامی است مرده را
لغت نامه دهخدا
(تَ مَدْ دُ تَ)
رنگ بردن. (آنندراج). رجوع به رنگ بردن شود:
با تف سینه ساختم طرۀ ناله آتشین
رنگ ترانه با رخ بانگ هزار سوختم.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ ثَ)
بخور کردن خوشبوئیها. (آنندراج).
- بوی خوش سوختن، عود و جز آن را بر آتش نهادن. خوشبوی ساختن جایی را:
بفرمود شاه آتش افروختن
برسم مغان بوی خوش سوختن.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
شرمنده شدن و خجالت کشیدن. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (از فرهنگ فارسی معین). در مقام انفعال گفته میشود. (آنندراج) ، شرمنده کردن و خجالت دادن. (لغت محلی شوشتر). در وقت اعراض و بی التفاتی بچیزی رو را بوضعی که آثار ناخوشی از او عیان باشد می سازند و در مقام انفعال گفته میشود. (از آنندراج). کنایه از شرمنده کردن و خجالت دادن باشد. (لغت محلی شوشتر) ، تصویر نوشتن. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رو ساختن
تصویر رو ساختن
شرمنده شدن و خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار